الله لا اله الا هوالحی القیوم
دینی ، داستان ء عکس دینی ء شعر و...
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : الهام انصاری
 
بنام مهربانترین
توبه مرد بنی اسرائیلی

در كتاب مذكور داستان قبل فرموده :

در زمان حضرت موسى على نبینا و آله و علیه السّلام در بنى اسرائیل از نیامدن باران قحطى شد.
مردم خدمت حضرت موسى (ع ) جمع شدند كه یا موسى باران نیامده و قحطى زیاد شده بیا و براى ما دعا كن تا مردم از این مشكلات درآیند.
حضرت موسى (ع ) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را برآنها نازل كند.
جمعیت زیادى كه زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد.
حضرت موسى (ع ) سر به آسمان كرد و فرمود خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مى كنیم چرا باران نمى آید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو كهنه شده ؟!
خطاب رسید اى موسى ،نه ، در میان شما یك نفر است كه چهل سال مرا معصیت میكرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل كنم .
فرمود خدایا صداى من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت مى رسد.
خطاب شد اى موسى تو بگو من صداى تو را به مردم میرسانم حضرت موسى به صداى بلند صدا زد اى كسیكه چهل سال است معصیت خدا را میكنى برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده .
آن مرد عاصى برخواست نگاهى باطراف كرد دید كسى بیرون نرفت ، فهمید خودش است كه باید بیرون رود. باخود گفت چه كنم اگر برخیزم از میان مردم بروم ، مردم مرا مى بینند و مى شناسند و رسوا مى شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمى كند. همانجا نشست و از روى حقیقت و صمیم قلب از كارهاى زشت خود پیشمان شد و توبه كرد.
یكدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سیراب شدند. حضرت موسى (ع ) فرمود الهى كسیكه از میان ما بیرون نرفت چطور شد كه باران آمد خطاب شد سقیتكم بالّذى منعتكم به ، به شماباران دادم بسبب آن كسیكه شما را منع كردم و گفتم از میان شما بیرون برود.
حضرت موسى (ع ) فرمود: خدایا مى شود این بنده معصیتكار را به من نشان دهى ؟!
خطاب شد اى موسى آن وقتیكه مرا معصیت میكرد رسوایش نكردم حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم حاشا من نمامین را دشمن مى دارم خودم نمامى كنم من ستار العیوب هستم بركارهاى زشت مردم روپوشى مى كنم خود بیایم آبرویش را بریزم .
یارب توئى پناه دل بى پناه ما
خم گشته پشت و سینه زبار گناه ما
یارب بحق روح بزرگ روزگار
بنما ترحمى تو بحال تباه ما
ما عاجزیم و مضطر و مغموم ودلفكار
آه و فغان و ناله دل شده سپاه ما
یارب توئى كریم و رحیم و عفور و حىّ
باشد همیشه بر در لطفت نگاه ما
ما بنده ایم و بیكس و محزون و بیقرار
یارب توئى بحال و جهان پادشاه ما
محتاج و بى پناه و فقیر و بلاكشیم
عاریّت است عزت و عفوان و جاه ما
صابر حجاب راه نجات تو غفلت است
افغان مزن كه هست خطرناك راه ما
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 23:2 ::  نويسنده : الهام انصاری

به خاطر اتش سوزناکی که هم اینک در ان میسوزم و ذوب میشوم ممنونم .......میدانم ناخالصی هایم را مگر حرارت دوست داشتنت از بین نمیبرد میدانم میدانم.......ان که گرمای کوره را طاقت اورد الماس خواهد شد کم طاقتان را نصیبی جز خاکستر نیست ..........بدون تو خاکستر خواهم شد کمکم کن ............دوستت  دارم 

 
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 23:1 ::  نويسنده : الهام انصاری


خداوندا.................

می دانی و آگاهی که عاشقانه عاشق هستم

 وکمکم کن تا آنکس که دوستم دارد را دوست داشته باشم.

به کسی وفادار باشم که صادقانه به وفا احترام بگذارد.

به من بیاموزتابتوانم بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند

به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگزتبسمی بر لبم ننواختند.

به من بیاموز که ببخشم در حالی که دلم پر از نفرت است از دستشان

ومحبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند.

 

 

شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 23:0 ::  نويسنده : الهام انصاری

خداوندا
به من ايماني و توكلي عطا كن
تا لطف و مصلحت تو را
در فراسوي درهاي به ظاهر بسته دريابم.
خداوندا چشم جانم را به نورخود بگشا
و
مگذار که در تاریکی ندانستن فرو روم.
پروردگار من،
راهم را از بيراهه جداگردان
و
با عشق خود احاطه ام كن....
آمين

شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 22:57 ::  نويسنده : الهام انصاری

 

خداوندا نمي دانم

در اين دنياي وانفسا

كدامين تكيه گه را تكيه گاه خويشتن سازم!

نميدانم!

نمي دانم خداوندا

در اين وادي كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جاي خوش دارد

كدامين حالت و حال و دل عالم نصيب خويشتن سازم!!!

نمي دانم خداوندا!!!

به جان لاله هاي پاك و والايت نمي دانم

دگر سيرم خداوندا

دگر گيجم خداوندا

خداوندا تو راهم ده

پناهم ده

اميدم ده خداوندا

كه ديگر نا اميدم من و

ميدانم كه نوميدي ز درگاهت گناهي

بس ستمبار است و ليكن من نميدانم دگر پايان پايانم

هميشه بغض پنهاني گلويم را حسابي در نظر دارد و مي دانم

چرا پنهان كنم در دل؟

چرا با كس نمي گويم؟

چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟

همه ياران به فكر خويش و در خويشند. گهي پشت و گهي پيشند

ولي در انزواي اين دل تنها . چرا ياري ندارم من . كه دردم را فرو ريزد

دگر هنگامه ي تركيدن اين درد پنهان است

خداوندا نمي دانم

نمي دانم

و نتوانم به كس گويم

فقط مي سوزم و مي سازم و با درد پنهاني بسي

من خون دل دارم.

دلي بي آب و گل دارم.

به پو چي ها رسيدم من

به بي دردي رسيدم من

به اين دوران نامردي رسيدم من

نميدانم

نمي گويم

نمي جويم

نمي پرسم

نمي گويند

نمي جويند

جوابي را نمي دانم

سوالي را نمي پرسند و از غمها نمي گويند

چرا من غرق در هيچم؟

چرا بيگانه از خويشم؟

خداوندا رهايي ده

كلام آشنايي ده

خداوندا پناهم ده


دل گمگشته ي من را نشانم ده

شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 22:53 ::  نويسنده : الهام انصاری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

لاَ یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِینَ

خدا هیچ کس را جز به اندازه طاقتش مکلف نمی کند نیکیهای هر کس ازآن ، خود اوست و بدیهایش از آن خود اوست ای پروردگار ما ، اگر فراموش کرده ایم یا خطایی کرده ایم ، ما را بازخواست مکن ای پروردگار ما ، آن گونه که بر امتهای پیش از ما تکلیف گران نهادی ، تکلیف گران بر ما منه و آنچه را که طاقت آن نداریم ، بر ما تکلیف مکن گناه ما ببخش و ما را بیامرز و بر ما رحمت آور تو مولای ما هستی پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان

سوره مبارکه بقره - آیه 286
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 22:52 ::  نويسنده : الهام انصاری


هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !

با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما
عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !!!

مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...

چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!

هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیش بزنند ...

درباره وبلاگ

خداوندا به من بیاموز: دوست بدارم کسانی را، که دوستم ندارند عشق بورزم به کسانی، که عاشقم نیستند محبت کنم به کسانی، که محبتی در حقم نکردند بگریم با کسانی، که هرگز غمم را نخوردند و بخندم با کسانی، که هرگز شادیهایشان را با من قسمت نکردند. ......................................... تبادل اطلاعات و تجربيات يكي از اهداف بزرگ زندگي در قرن بيست و يكم است.هدف ازايجاداين وبلاگ ارائه ي تجربيات ديني و فرهنگي در زمينه هاي مختلف و تبادل نظر با هم سن و سالان خوددرسراسر ايران سرفراز مي باشد.باشد كه با همت وتلاشي مضاعف در سال تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی يكي از آينده سازان ميهن عزيزمان باشيم. الهام انصاری ansarielham76@gmail.com
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الله لا اله  الا هوالحی
القیوم و آدرس samawat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خودرا در زیر بنویسید . در صورت وجود لینک ما در سایت شمالینک تان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 68
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 142
بازدید ماه : 2816
بازدید کل : 166190
تعداد مطالب : 157
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1